سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/6/24
2:37 عصر

زبان تلفیقی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

زبان تلفیقی

یادداشت‌های پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه (روز هفتم)

یکشنبه بود و روز تعطیلی رسمی اهالی بیروت. در رستوران هتل صبحانه دو نفری کاملی نوش جان کردیم و راهی الحمراء شدیم. بیش از نیمی از فروشگاه‌ها بسته بودند و همین موجب می‌شد تا در خیابان‌ها و فروشگاه‌هایی که بازند با حوصله و دقت بیشتری غور کنیم.
بیروت با جمعیت حدود 2 میلیون نفری‌اش، حدود 70 درصد از جمعیت کشور لبنان را در خود جای داده و اگر از بافت استثنایی برخی مناطق گذر کنیم، معماری عمومی شهر سبک و سیاقی دارد که بهانه "پاریس خاورمیانه" خواندن این شهر شده است.
خیابان الحمراء و خیابان‌های مجاور آن هم حال و هوایی فرانسوی و آمریکایی دارند که یکی از شاخص‌ترین عناصر موجود در حاشیه آنها، قهوه‌خانه‌هایی امروزی است که خود دارای دو عنصرند: اینترنت و بوی تند قهوه.
در پیاده‌روهای الحمراء در فواصلی کوتاه می‌توان میز و صندلی‌های چیده شده‌ای را دید که کسانی بر آنها نشسته اند با فنجانی قهوه در برابر و لپ‌تاپی گشوده در مقابل. (+)
در یادداشت‌های این سفر به برخی ناسازگارانی که در این سرزمین به همزیستی رسیده اند اشاراتی رفت. از جمله آنکه حدود 17 فرقه دینی در لبنان به رسمیت شناخته شده است. از فرق اسلامی مانند سنی، شیعه، دروزی، علوی و اسماعیلی تا فرقه‌های گوناگون مسیحی ماند مارونی، ارتدوکس، پروتستان، کاتولیک، ارمنی و...
این گونه‌گونی مذاهب در شمار جمعیتی موجب شده است تا برای نیل به یک همزیستی سیاسی، همواره کرسی ریاست جمهوری از آن مسیحیان باشد، پست نخست وزیری به سنی‌ها برسد و رییس مجلس از میان شیعیان برگزیده شود.
معروف است که لبنان چاپخانه خاورمیانه است و به تنهایی نیمی از مطبوعات دنیای عرب را منتشر می‌کند که نشانه‌ای دیگر از اندازه آزادی، فرهنگ و سرمایه‌گذاری در این حوزه می‌تواند باشد.
کت
اب‌های درسی بیروت هم به یکی از دو زبان انگلیسی و فرانسوی نشر می‌یابند و در نتیجه کمتر کسی را در بیرون می‌توان دید که افزون بر زبان عربی، کمینه به یکی از زبان‌های انگلیسی یا فرانسوی آشنا نباشد.
و این چند زبانه بودن موقعیت‌های طنزی را در این سفر برایم رقم می‌زد:
وارد یکی از فروشگاه‌های نام آشنا در پوشاک شده بودیم که در سه طبقه و هر طبقه به یکی از البسه مردان زنان و کودکان اختصاص داشت. محو در فرشی ایرانی بودم که برای تزیین کف سالن افکنده شده بود و در اندیشه که چرا در فروشگاه‌های ایران از دستبافته‌های ایرانی بهره نمی‌بریم. در همین حال همسرم خواست تا مکالمه‌اش با بانوی فروشنده را کامل کنم و من در جواب او که می‌پرسید از این لباس دخترانه می خواهید یا پسرانه، پاسخ دادم: فور بنات!! و او خیلی طبیعی به مکالمه ادامه داد.
در موقعیتی دیگر، هنگامی که قصد سفارش غذا را داشتم، چیکن شش پیسز(!) سفارش دادم و باز در رستورانی دیگر وقتی خواستم تأکید کنم که سس سیر روی ساندویچ نریزند، به جای بلا ثوم گفتم: ویداوت ثوم(!) و فروشنده با حجاب جوان لبخند زنان گفت: Without Garlick Souse  .
باری دیگر وقتی از یکی از نیروهای انتظامات ورودی مرکز نمایشگاهی بیل سراغ نمایشگاه فرش را می گرفتم چنین گفتم که: آیم گوئینگ تو المعرض للسجاد العجمی(!) و باز او خیلی راحت و بی تعجب پاسخم گفت.
و از این دست آمیختگی‌های زبانی در لبنان فراوان داشتیم!